تورها و سفرهای استانبول

خاطرات تورهای استانبول و جاذبه های دیدنی عالی استانبول

تورها و سفرهای استانبول

خاطرات تورهای استانبول و جاذبه های دیدنی عالی استانبول

یکی از مورد علاقه ترین مکان ها برای سفر استانیبول میباشد که من واقعا عاشقش هستم . همیشه سعی میکنم در تورهای استانبول شرکت کنم و از آن نهایت لذت را ببرم . در این بلاگ با خاطره پردازی میکنم و سعی میکنم بهترین تورهای استانبول و بهترین شرکت ها را به شما معرفی نمایم .

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر به استانبول» ثبت شده است


نکات مهم سفر به استانبول

استانبول یکی از مقاصد مهم و انتخاب های اولیه گردشگران برای سفر به شمار می رود. این شهر مملو از اماکن زیبا و چشم نواز، جاذبه های تاریخی و مراکز مختلف گردشگری می باشد که هر کدام داستانی جالب را در دل خود جای داده است. از این رو به دلیل سفرهای متعدد ایرانیان به این شهر دوست داشتنی می خواهیم با چندین نکات مهم سفر به استانبول شما را آشنا سازیم تا سفری خوب و دلپذیر را داشته باشید.

*یکی از نکات مهم سفر به استانبول انگیزه ی شما از انتخاب مقصدتان است که هر چه روشن تر آن را مشخص کنید سفر راحتی را خواهید داشت.
*ترکیه در سال های اخیر سیاست های مرتبط با ویزای این کشور را تغییر داده و از همین رو دیگر نیازی نیست که گردشگران تور ترکیه به سفارت مراجعه کنند و می توانند به صورت اینترنتی اقدام به دریافت ویزا کنند.
*برای رفتن به این شهر شما گردشگران تور استانبول می توانید از اتوبوس، هواپیما و یا قطار استفاده کنید که استفاده از اتوبوس در کاهش هزینه های سفر شما هم تاثیر چشمگیری دارد. اگر تا به حال با روش هوایی به این شهر سفر داشته اید، پیشنهاد می کنیم که این بار از قطار استفاده کنید تا از تماشای مرز زمینی زیبا بین دو کشور لذت ببرید.
*این شهر نسبت به بسیاری از شهرهای اروپایی ارزان تر بوده و به همین دلیل شما گردشگران تور استانبول می توانید سفر دلچسبی را در آن تجربه کنید.
*یکی از نکات مهم سفر به استانبول در نظر گرفتن آب و هوای آن می باشد که شما گردشگران تور استانبول باید لباس مناسب هر فصل را به همراه داشته باشید تا سفر بهتری را سپری کنید.
*اگر به سفرهای خانوادگی، خرید، تجارت و بازدید مکان های تاریخی علاقه دارید استانبول از مقصدهای مناسب می باشد اما اگر به دنبال تفریحات و هیجان هستید کوش آداسی و آنتالیا پیشنهاد بهتری برای شما محسوب می شود.
*استانبول بر خلاف شهرهای آنتالیا و کوش آداسی که در هتل هایش سه وعده غذایی را برای مسافران سرو می کند، تنها وعده ی صبحانه را در هتل های خود به صورت رایگان در اختیار گردشگران تور استانبول قرار می دهد و وعده های دیگر در صورت حسابتان اضافه می گردد. البته بیش تر گردشگرانی که به استانبول سفر می کنند قصد گشت و گذار و بازدید از اماکن تاریخی را دارند، درست بر خلاف گردشگران تور کوش آداسی و تور آنتالیا که بیش تر زمان خود را در هتل به سر می برند. شما باید توجه داشته باشید که با کم ترین هزینه هتلی با کیفیت را انتخاب کنید تا سفری لذت بخش را تجربه کنید. به طور کلی به دلیل ملاک های غیر استانداردی که در رده بندی هتل های استانبول وجود دارد، بهتر است که هتل های 4 ستاره را برای اقامت خود انتخاب کنید.
*یکی دیگر از نکات مهم سفر به استانبول این است که قیمت بنزین در کشور ترکیه بسیار بالا می باشد و بهتر است که گردشگران تور استانبول از اجاره خودرو در این شهر خودداری کنند.
*این شهر دارای 2 فرودگاه به اسم های "فرودگاه آتاتورک" و "فرودگاه صبیحه گوکچن" می باشد که فرودگاه آتاتورک دارای موقعیت جغرافیایی بهتری بوده و به مکان های مهم شهر نزدیک تر است که گردشگران تور استانبول به سهولت می توانند به آن مکان ها بروند.
*بهتر است برای رفتن به استانبول دلار با خود همراه داشته باشید و در صرافی های این شهر دلارها را تبدیل به لیر کنید.
*یکی دیگر از نکات مهم سفر به استانبول این است که باید توجه کنید از آب های لوله کشی موجود در سطح شهر نخورید، چون این آب ها تصفیه نشده می باشند.
*این شهر به دو بخش اروپایی و آسیایی تقسیم می شود که بخش آسیایی آن بسیار شیک تر و پاکیزه تر از قسمت دیگر آن است.
*یکی دیگر از نکات مهم سفر به استانبول مکان مناسب برای خرید کردن می باشد. تعداد زیادی از مسافران تور استانبول با هدف خرید کردن به این شهر سفر می کنند و به همین دلیل باید بدانند که از کجا می توانند خریدی بهتر و مقرون به صرفه داشته باشند، برای این منظور می توانید به منطقه تکسیم بروید و لباس هایی متنوع را با قیمتی مناسب خریداری کنند. خوب است بدانید که هزینه های پوشاک و کفش و کیف در استانبول از ایران ارزان تر می باشد. همچنین از معروف ترین سوغاتی های این شهر که می توانید خریداری کنید و با خود به ایران بیاورید می توان قالی های ترکی، سفالینه و ظروف مسی را نام برد.
*تفاوتی که استانبول با دو شهر آنتالیا و کوش آداسی دارد یافتن ساحل مناسب برای شنا است، به همین دلیل گردشگران تور استانبول برای یافتن ساحل مناسب باید به جزایر اطراف مراجعه نمایند.
*در این شهر مساجد بسیار زیبایی با معماری های خاص و بی همتا وجود دارد که بازدید از آن ها برای افراد مذهبی و غیر مذهبی بسیار جذاب می باشد.
*در استانبول هزینه های حمل و نقل بالا می باشد و  به همین دلیل یکی دیگر از نکات مهم سفر به استانبول، تهیه "کارت استانبول" برای استفاده راحت تر و ارزان تر وسایل نقلیه عمومی در این شهر می باشد که خوب است گردشگران تور استانبول آن را تهیه کنند. خوب است بدانید که کرایه تاکسی در شب 50% افزایش پیدا می کند.
*قیمت دارو در این شهر گران است و باید توجه داشته باشید که اگر داروی خاصی استفاده می کنید، آن را در سفر خود به همراه داشته باشید تا هزینه ی سنگینی از این بابت روی دستتان نماند.
*یکی از نکات مهم سفر به استانبول امنیت مثال زدنی آن است و گردشگران تور استانبول با امنیت خاطر می توانند به آن سفر کنند.
*استانبول یکی از شهرهایی است که کباب های معروفی دارد و دوستداران غذا می توانند در این شهر سفری لذت بخش و به یادماندنی داشته باشند. در سرتاسر این شهر رستوران های مجللی وجود دارد که گردشگران تور استانبول می توانند از غذاهای محلی و لذیذ آن ها سفارش دهند و تا مدت ها طعم آن ها را از یاد نبرند. یکی دیگر از نکات مهم سفر به استانبول ارزان بودن غذا در آن است که این امکان را به شما می دهد تا از غذاهای متنوع آن امتحان کنید.
*مدت زمان اقامت شما در استانبول بستگی به هدف و انگیزه ی سفرتان دارد اگر قصد خرید در استانبول را دارید چهار روز برای این کار کافی می باشد اما اگر قصد بازدید از جاذبه ها و مکان های تاریخی این شهر را دارید دست کم یک هفته زمان لازم دارید تا بتوانید از تمامی جاذبه های مهم شهر دیدن کنید. البته اگر شخصی با برنامه هستید و زیاد اهل خرید کردن نمی باشید، با یک برنامه ریزی ددرست و منظم می توانید در طی سه روز از مهم ترین اماکن استانبول دیدن کنید.
*یک مورد دیگر از نکات مهم سفر به استانبول فصل مناسب سفر به این شهر می باشد. در فصل بهار و تابستان تعداد مسافرانی که با تور استانبول به این شهر سفر می کنند به طور چشمگیری افزایش می یابد. البته لازم به ذکر است که بگوییم در فصل زمستان و مواقعی که برف سطح شهر را پوشش می دهد، استانبول به شهری رویایی تبدیل می گردد که بسیار خاطره انگیز می شود.
*برای به صرفه تمام شدن بازدید از برخی مکان های تفریحی که از سطح شهر دور می باشد، بهتر است از تورلیدر استفاده کنید. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۲۲:۲۷
ادمین سایت

نیمه شب از مرز ترکیه گذشتیم. ساعت سه‌و‌نیم شب است. یک‌و‌نیم به وقت ترکیه. دیروز ساعت یک بعد از ظهر حرکت کردیم. اتوبوس خوب بود تا اینکه آقای مسنی آمد و گفت که من سرجایش نشسته‌ام. کمی بد اخلاقی کردم ولی بلند شدم و رفتم صندلی کناری نشستم. ردیف سوم بودم. با آقای پنجاه ساله‌ای همراه شدم. در صندلی جلویی ما کامران سپهران و امید پناهی‌آذر، ناشر کتاب کودک نشسته‌اند. دنیا چقدر کوچک است. لب مرز به اسم شناختمش. اسم از محسن آزرم آوردیم،‌ به نیکی. چقدر خوب شد که روی کتاب تارکفسکی‌اش نقد مثبت نوشتم، کتابِ واقعاً خوبی بود. یک نقد خوب، یک دوستی شاید دورادور. آقای کنار دستی‌ام فروشنده‌ی لوازم صوتی سونی در خیابان جمهوری است. از کسب و کارش می‌نالد. دارد می‌رود تا راهی برای واردات محصول پیدا کند. اسمش دهقان‌زاده است.
کتاب پس از تاریکی موراکامی تمام شد. یک ایده‌ی خوب درباره‌ی دوشنبه بهم داد. و اینکه شاید بتوانم یک روز اقتباس سینمایی خوبی از این کتاب بکنم. پایان تاثیرگذاری دارد. کتاب بعدی شروع شد: پیرمرد و دریا. ایده: چی می‌شود اگر رمان را از زاویه دید آن اَره ماهی می‌نوشیتم؟ به همان سنگینی، در همان سطح…؟

DSC_9020.jpg

اولین صبحانه در خاک ترکیه: کره عسل و نسکافه با نان، شریکی با آقای دهقان‌زاده. سهم من پنج لیره، یعنی هفت هزار تومان. واقعیت: پول ما بی‌ارزش‌تر می‌شود (چشم بسته زیرآبی رفتن، تاسف خوردن) واقعیت دیگر: وقتی به کشور دیگر می‌روی همه چیز را با مقدار پولی که در جیبت به واحد آن‌ها داری بسنج. برای گذران می‌گویم. فراموش کن از کجا آمدی. قانع باش.
با سپهران بیشتر گپ زدم. آدم خوبی است و اهل مسافرت،‌ فیلمی از توری که در قطب شمال گذاشته بود نشانم داد. دوست داشتنی بود. تصمیم دارد در استانبول نمایشگاه بگذارد. عکس‌های بسیار خوبی از یک سری مجسمه گرفته که در مسکو هستند. مجسمه‌هایی ضدجنگ و بسیار زیبا، پنج متر ارتفاع دارند. با خود مجسمه را از نزدیک دید…

پیرمرد و دریا هم تمام شد. یک رمان دوست داشتنی. ایده‌ام هنوز سرجایش است. از آن هم می‌شود فیلم خوبی ساخت. فکر می‌کنم سینما در حق این رمان مطلب را ادا نکرده. رمان بعدی؟ خفگی، چاک پالانیک…

دو ساعت تا استانبول. رسیدن برخلاف برنامه‌ریزی‌ها. فکر می‌کردم صبح فردا برسم و همین باعث شد که فکر هیچ‌جای خاصی برای خودم نباشم. احتمالاً امشب را با یکی به هتل بروم و کلی پول بدهم. درباره‌ی خفگی؟ کتابی خوب، غریب، دیوانه‌وار… صاحب سبک برای خودش. کار دومی است که ازش می‌خوانم. ساعت؟ هفت غروب به وقت ترکیه.

شب…
بالاخره یک جایی پیدا کردم. بعد از کلی گشتن و ماجرای‌جویی با مهران سپهران، وسط خیابان اتفاقی دهقان‌زاده را دیدم. اتاقش را با من تقسیم کرد. اینترنت داشت. برای مادرم پیام گذاشتم. ژاله بهم ایمیل زده بود، ایمیلش را دوست داشتم، اما چه فایده که خودش ول کرد رفت؟
این‌جا دلم یکم برای سارا تنگ شد. هوا بارانی است، فردا هم همین است. چه خوب. شهری نبود که به دلم بشیند. اما مهم نیست. فکر نمی‌کنم بیشتر از چند روز دوام بیاورم. باید بروم دنبال جا برای خودم بگردم، هزینه‌ای برای هتل ندارم. از شبی ۵۰ دلار همگی بالاتر هستند. البته باید بلیت کنسرت رو هم فردا بگیریم. امروز تمام شد؟ به نظر تمام شد.

سه‌شنبه ۱۸/۰۹/۲۰۱۲
صبح، باران.
ساعت یک بعد از ظهر: استراحت در موزه‌ی موزاییک، هنری که دوست دارم. کلی عکس گرفتم. قبلش: دیدن ایا صوفیه. مسجدی بسیار زیبا و بزرگ. موزه‌ی موزاییک چقدر ایده برای انیمیشن می‌دهد. جای مادرم خالی.
در دل یک محله‌ی توریستی شبی بیست و پنج لیره هاستل گرفته‌ام. جای تنگ و تاریکی است، اما بهتر از این پیدا نمی‌شد. به درد من می‌خورد. صبح از دهقان‌زاده جدا شدم. گلنار را پیدا کردم، قرار شد ساعت هفت دم میدان تقسیم هم را ببینیم. هوا دم دارد و بارانی است. وقتی می‌خواستم وارد مسجد شوم، کارت خبرنگاری‌ام را نشان دادم: آزاد. از بچگی دوست داشتم خبرنگار بودن جزوی از من باشد. بدون جعل بهش رسیدم،‌ هم نویسنده هم خبرنگار، بدون جعل. آرزوی کودکی: برآورده شد. خدا را شکر.
موقع ورود به هاستل زمین خوردم، با آرنج آمدم روی پله‌ها. آرنجم ضرب خورده و ورم کرده، درد دارد. خسته‌ام ولی جان دارم.
امیداورم کلاً این‌جا اتفاق بدی نیفتد.

DSC_9222.jpg

ساعت یک و نیم ظهر:
رفتن به موزه‌ی نقاشی معاصر، بعد سینما به تماشای فیلم جدید سیلوستر استالونه، فردا هم می‌آیم انیمیشن شجاع را می‌بینم.
اکران فیلم: فوق خصوصی! یک سالن صد و پنجاه نفره، فقط من و یک دختر پسر. صندلی‌هایی که دسته‌های وسطشان برداشته شده دو نفر حسابی بهم نزدیک باشند. ایده‌ی جالبی است صندلی‌های دو نفره.
به قول عیدی‌زاده که می‌گوید فیلم آشغالی، ترجمه‌اش یعنی زباله. قبول دارم، ولی بخشی از سینما یعنی چی؟ یعنی همین زباله‌ها که بدت نمی‌آید نگاهی بهشان داشته باشی.
قرار ساعت هفت است. راه زیادی را پیاده‌ آمدم تا به میدان تقسیم برسم. نشستن در پیتتزا هات،‌ خوردن از بوفه، هوس پیتتزا کرده بودم. پیتتزای شکم پُر کن: پنیر با کمی مخلفات! آه… دارم لذت می‌برم، خسته‌ام، اما خوبه، من همین چیزها را دوست دارم و البته شاید عکاسی از صورت‌های مردم.

DSC_9439.jpg

از گلنار بلیت را گرفتم. عرق سوز شدم، آرنجم باد کرده،‌ داروخانه صبح فردا اولین کاری است که انجام می‌دهم. گلنار از استانبول و زندگی خودش می‌گفت، این‌جا را انتخاب کرده. ترجیحش به ایران و اروپاست. آره زندگی برایش سخت است ولی این‌جا را انتخاب کرده. در این طور موارد به بچه‌هایی که رفتن فکر می‌کنم… یک لحظه یاد آن دختر بی‌حس و حالا و خشک و به نظرم شهرستانی‌ای افتادم که تمام دلخوشیش این بود که رفته پاریس، چقدر بهانه‌ها گاهی بی‌معنی هستند، گاهی بامعنی… موقعیت گلنار فرق می‌کند. او یک آرتیست است و این کم چیزی نیست. هر طور که راحت است، کسی را نباید قضاوت کرد.

DSC_9453.jpg

…به نظرم نمی‌آید که استانبول (حداقل قسمت اروپایی‌اش) متکی بر مردمش باشد… اشتباه نشود. چند خیابان توریستی بسته بودند و هنوز ساعت هشت شب نشده بود. کل بازار بسته بود، البته بازار ما هم بسته است، ولی بازار ما برای خود مردم است، اما آن‌جا نه. من در یک قسمت توریستی هستم و همین در همه چیز تاثیر دارد. موزه نشریاتشان بد نبود، پر از دستگاه‌های چاپ قدیمی… حروف‌چینی… دردسر و سختی…
این طوری روز تمام شد، فردا ماند و کنسرت…

۱۹/۰۶/۲۰۱۲
چهارشنبه، روز کنسرت.
برای اولین بار کل روز را تصمیم گرفتم با شلوارک بگردم. چقدر راحت است. فقط بروم چند دست لباس بخرم.
تماشای انیمیشن شجاع به زبان ترکی. اولش خوب نبود، یعنی پیکساری شده بود که می‌خواست دیزنی باشد، ولی وسطش، درست از اونجایی که مادر تبدیل به خرس می‌شود جالب می‌شد. به نظر نمی‌رسید پیکسار به آخر خط رسیده باشد ولی شاید بین ساختن شاهکارهایش قرار باشد فاصله بی‌افتد.

DSC_9746.jpg

گذر روز.
در بازار موقع خرید لباس تا چانه می‌زدم می‌گفتند ایرانی هستی؟ واضح است، چون نه بور هستم، چانه هم که می‌زنم، سریع دستشان رو می‌شود. این‌جا در بازارش فقط باید چانه زد، به خصوص وقتی می‌گویی که نمی‌خری و می‌روی سراغ یکی دیگر. این طوری طرف کوتاه می‌آید. خیلی سریع هم کوتاه می‌آید.
سوار متروی شهری، اتوبوسی داغان، ای کاش از کنسرت جا نمانم. فقط یک ساعت و نیم وقت دارم، یک آدم عقب افتاده نشسته کنارم هی تف می‌کند. این یک اتوبوس شهری و مردمی است. هی تف می‌کند. مردک تیک دارد، عالی است. یک قاب از یک فیلم. هیچی بدتر از صادق نبودن یک شهر با خودش نیست. به نظرم تهران با خودش صادق است، نیویورک صادق است، اما استانبول نه، شهر توریستی نه، ایروان نه.

خُب نمی‌توانم باور کنم که یک ساعت پیش با چه استرسی کجای شهر بودم و حالا کجا هستم. یک مسیر طولانی که با کشتی آمدم و وسطش سوار ترک موتوری شدم. یک ساعت پیش وسط شهر و حالا سر صندلی‌ام، یک ور دیگر شهر. قسمت ۱۰۶، ردیف L شماره‌ی ۹. یک صحنه‌ی زیبا. جایی که دیدم نسبت به صحنه خوب است. هنوز ملت تمامشان نیامده‌اند. ساعت پنج دقیقه به هشت است و همه چیز قرار است ساعت هشت و نیم شروع شود.
داستان این بود: سوار مترو شدم، با همان آقای تف تفی، بعد بدون اینکه پول بدهم، خیلی ناخواسته سوار قایقی شدم که به سمت آسیایی می‌رفت. و بعد رو قایق یکم عکس گرفتم، نتیجه؟ رفتم دیدم یک عده موتوری دارند با هم صحبت می‌کنند، سکه انداختم که آمد باهاشان صحبت کنم. گفتم می‌توانند من را برسانند؟ یکی می‌توانست. با پانزده لیره راضی شده، بعد که باهاش راه افتادم دیدم خیلی مسیر طولانی‌ای است، حس تهران را داشتم، حس غرب تهران، پونک، حس موتور سواری در شهر. بهش بیست لیره دادم. فکر می‌کنم تنها توریستی هستم که تا حالا برای دیدن کوهن با موتور و شلوار کوتاه به کنسرتش رفته. اصلاً موتورسوار شدن در این شهر عین تهران نیست. یک چیز کاملاً غریب است. آه چه حس خوبی.

حالا در استادیوم هستم. بیشترین‌ها ترک هستند، ایرانی زیاد نمی‌بینم، اگر هم ببینم باید دوری کنم. از یک ایرانی پرسیدم (چه اشتباهی کردم) این‌جا کنسرت کوهن است؟ یارو گفت نه اندیه… می‌خواستم بزنمش، به خودم کلی فحش دادم.

برای خودم یک دست پیراهن، جوراب و شلوارک خریدم. از لباس‌های خودم خسته شده بودم.
طبق معمول دارند برای خودشان ساز تنظیم می‌کنند، مردی که داشتم می‌آمدم تو وسایل را چک می‌کرد گفت که دوربین داری؟ دوربین نیکون را دیده بود. گفتم دارم ولی قول می‌دهم باهاش عکس نگیرم. مطمئن باشد. او هم گفت مطمئن است. چقدر آدم مسن آمده است.

یک کنسرت یعنی چه؟ جز تجربه‌ی نیمه موفق متالیکا… می‌گویم کنسرت خوب یعنی این‌که بشینی خواننده را نگاه کنی، گوش کنی، باهاش بخوانی، فراموشش نکنی و لذت ببری…

و حالا نوبت به کسانی می‌رسد که باید جایشان را خالی کنم… پدر و مادرم برای آهنگ برقص با من تا انتهای عشق، خاله فریبا و عمو منصور هم به خاطر همین آهنگ، از گلنار خیلی ممنونم که بلیت رو گرفت. جای دوستان؟ کاوه تنها کسی بود که شاید واقعاً دوست داشت بیاید و بقیه… آهان یاسین محمدی هم وقتی شنید واقعاً دلش خواست. تو چشمانش این را خواندم. ولی هر کسی خودشه و زندگیش و انتخابی که کرده. اما جاش کلی خالی. واقعاً خالی. مریم هم برای آهنگ هزاران بوسه…
من خودم… من خودم… ا‌ی‌ای‌ای کاش‌کاش‌کاش بتوانم روزی با آهنگ برقص تا آخر عشق با عشقم برقصم: آرزویی که گمانم عیب نباشد.
آخر کنسرت: ساعت دوازده، کنسرت تمام شد. رفت و آمد و همه چیز را خواند. هاله‌لویا، هاله‌لویا…

۲۰/۰۹/۲۰۱۲
هوای صاف و آفتابی با کمی ابر که دارند می‌آیند و می‌روند.
دیشب کوهن گفت: «دوستان من نمی‌دونم می‌تونم بهتون قول بدم که دوباره همو ببینیم، به خاطر همین امشب هر چه در توان داریم در اختیارتون می‌ذاریم.» و خواند و خواند و خواند. با آهنگ هاله‌لویا گریه کردم، به حال خودم، برای خودم،‌ از حفظ می‌خواندمش و بلند می‌خواندم هاله‌لویا. موقع خواندن بارانی آبی مشهور بود که یاد تمام لحظات تنهایی‌ام تو پادگان، تمام توالت شستن‌ها، تمام… خاطراتم از صبح‌های تاریک ساعت چهار و پنج بیدار شدن زنده شد. آه چه دنیای کوچکی‌ است.

DSC_9284.jpg

سارا همیشه بهم می‌گفت دوست داشت با هم در خیابان‌های استانبول راه برویم و سرخوش باشیم. امروز داشتم فکر می‌کردم چقدر خوب می‌شد اگر روزی می‌توانستم دختری که دوست دارم را چهار پنج روز بیارم این‌جا و حسابی بگردونمش بدون اینکه نگران کمترین خرجی باشم.

نکته‌ای است برای خودش این هم که جاهایی که می‌روم ایرانی میزانش به ده درصد هم نمی‌رسد. انگار از هر بحث و حرفی درباره‌ی اونجا دورم… دورم… حتی وقتی وسط تهران هستم. مهم است، اما فقط وقتی که برای بقیه هم مهم باشد و در حد حرف نباشد و خوب روزی که دنیا به پایان برسد برای همه‌ی ما به پایان می‌رسد…

دیروز با یک شطرنج باز به نام کنستانتین از اوکراین دوست شدم،‌ با هم رفتیم کاخ توپاکی و بعدش موزه‌ی باستان شناسی. موزه باستان شناسی عالی بود.

الان پیرمردی کنار دستم نشسته و دارد بهم اشاره می‌کند که از آسمان گردو می‌بارد! آره از درخت گردو پایین می‌ریزد. یکی از گردوها خورد تو سر یک عابر و باعث سرخوشی پیرمرد توریست شد.
گاهی خرجم از دستم در می‌رود، مثل دیروز که یک مرتبه خودم را در موقعیت آشوب دیدم، ولی وقتی تو DeadLine نداری می‌توانی بیشتر بر موقعیت سوار باشی. (هاه، چشم بسته غیب گفتن دوباره!)

۲۱/۰۹/۲۰۱۲
جمعه، باران تند، خانه‌ی یک دوست.
باران آرام و ریز.
صبحانه با خانواده‌ی دوست. صبر تا آرام شدن باران. بعد زدم بیرون. دیروز روز خوبی بود. پیاده‌روی با چند دوست و رفتن به بازار برای دیدن خرید کردن آن‌ها! یک ناهار عالی و گران، ولی عالی. یک لیوان راکی. شب برنگشتم هاستل، ماندم خانه‌ی دوست و کلی گپ زدیم. تا چهار صبح. درباره‌ی رفتن و نرفتن، درباره‌ی نوع زندگی‌ای که انتخاب کرده و کارهایش. چقدر آدم‌ها دل پری دارند. یعنی می‌شود که من هم همین طوری شوم؟ کمی نگرانی برای وسایلی که هاستل هستند. فقط نگران دستگاه کیندلم هستم… دوستش دارم. چرا فکر کردم باید از خودم دورش کنم؟ حماقت، احساس سبکی بی‌مورد. آیا باید پول جایی که دیروز در آن نخوابیده‌ام را حسات کنم؟ نمی‌دانم، امیداورم که نه…
و یک چیز دیگر… چیزی که شاید تا سال‌ها نتوانم مستقیم و راحت‌ ازش حرف بزنم، هرگز. فقط می‌خواهم بگوییم که احساس می‌کنم گاهی آدم‌ها رفتارشان فقط براساس یک هوس است، اما وقتی این هوس می‌شود یک نوع حس ناامیدی، حسی که از اعماق وجود ناامید و ناآرامشان می‌آید، تبدیل می‌شوند به آدم‌هایی که دیگر دنبال هوس نیستند، آن هوس می‌شود یک حس عمیق رستگاری‌ای که نمی‌توانند بهش برسند. آدم‌ها شاید اگر به آن رستگاری برسند، به آن آرامش درونی بسیار شاد باشند.

خودخواهانه مثال می‌زنم: گام زدن بر یخ‌های نازک برای من آرامش ابدی است، پرتره‌ی مرد ریخته هم یعنی عمق یک حرکت انسانی. یعنی رستگاری من از همه چیز. کارهایی که ترجمه کرده‌ام هم یعنی همین. یکشنبه یعنی همین، دوشنبه، دوشنبه از آن هم بیشتر. چرا چرندیات را کشاندم طرف خودم؟ آهان رستگاری آدم در هوسش نیست، هوس یک حس عمیق ناامیدی است، گاهی. باید گشت و راهی خلاقانه برایش پیدا کرد. باید از خلاقیت هنری استفاده کرد برای رسیدن به یک رستگاری. راهش را پیدا می‌کنم.

دیروز فهمیدم این‌جا مواد خوراکی به ظاهر ارزان‌تر از ایران است، البته نه با تغییر واحد پول، با میزان درآمدشان. مخصوصاً اگر از فروشگاه‌های بزرگ زنجیره‌شان خرید کنید. لازم است که من هم بگوییم راننده تاکسی‌های این‌جا دزدن؟ نه، نمی‌گوییم، من که سوار نشدم جز دوبار که یک بارش خیلی هم خوب بود، نذاشتم طرف مسیر رو اشتباه بره. اینم از خاصیت GPS.
باران ریزی که بند نمی‌آید. ولی من تصمیم دارم بروم در دلش. این را دوست دارم. خودخواهانه دوست دارم، مخصوصاً وقتی داری آخرین آلبوم گروه کیلرز را گوش می‌دهی.

باران، کل راه را زیر باران. بعد دولمه‌باغچه. کاخی زیبا. ندیدنش یعنی از دست دادن خیلی چیزها. یک کاخ بزرگ و عالی. امروز وقتی مجانی وارد آن‌جا شدم، یعنی بدون پرداخت چهل لیره، به خودم خندیدم. گفتم خُب درست این چیزی است که من به دست آوردم و با خیلی‌ها فرق دارم. ولی آن‌ها چی کم دارند؟ هیچی. خیلی هم از بهتر هستند. زندگی دارند و کاری که بتوانند باهاش راحت چهل لیره را پرداخت کنند. ولی من چهل لیره نمی‌دهم، اما نصف زندگی آن‌ها را هم ندارم، هیچی ندارم. برای باختن هم حتی هیچی ندارم و خُب شاید… یک روزی اوضاع مالی هم درست شود و آنوقت…

بعد از دلمه‌باغچه: یک ساندویچ کباب ترکی سرپایی، حالا دومینو پیتزا؛ هوس پیتزا.
بعد رفتن به میدان تقسیم و بعد خیابان استقلال. اعتراف: این‌جا هر چی می‌خورم انگار نخوردم، می‌چسبه ولی زود فراموش می‌شود، ارمنستان هم همین بود، دبی هم همین. شاید نیویورک این طوری نباشد. یک ساندویچ آشغال چهارراه ولیعصر ولی از یادم نمی‌رود. در خیابان استقلال برای کسری کادوی تولد گرفتم. از سال پیش تا حالا می‌خواهم برایش یک رمان گرافیکی بتمن بخرم. فکر می‌کنم برای یک پسر هفت ساله داشتن چنین چیزی عزیز باشد. امیدوارم بفهمد و لذت ببرد.
امروز در دلمه باغچه از همان جایی که سارا ایستاده بود و عکس گرفته بود، عکس گرفتم، همان نما، همان زاویه. ولی خالی. دوست دارم برایش بفرستم و بنویسم «این‌جا بدون تو». شاید هم نفرستادم.

DSC_9975.jpg

یک گاف: برای اولین بار بدون اینکه حواسم باشد رفتم دستشویی زنانه و البته هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
در کتاب‌فروشی: به دخترک می‌گویم یک نمایشنامه‌نویس معاصر ترک به زبانی ترکی بهم معرفی کند. می‌رود و سرش گیج می‌رود و بعدش عزیز نسین بهم نشان می‌دهد! اما در قسمت نمایشنامه‌هایشان چقدر نمایشنامه‌ی انگلیسی خوب بود. کل مجموعه آثار ادوارد باند. شماره‌ی شش آن یک سه‌گانه‌ی جنگی است،‌ در ۲۵۰ صفحه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۲۲:۲۵
ادمین سایت

تنی چند از جاذبه های استانبول 

استانبول بزرگ‌ترین شهر میهن ترکیه و راءس فرهنگی و اقتصادی آن است . این شهر در کنار تنگه بسفر و دریای مرمره قراردارد . تنگهٔ بسفر دو مجموعه کشور ها آسیا و اروپا را جدا مینماید و استانبول فقط شهر بزرگ عالم است که در دو مجموعه کشور ها قراردارد . بندر ارگانیک شاخ طلایی یا این که خلیج در‌این شهر واقع است . 


این کلان شهر تحت عنوان پایتخت تمدن اروپا در سال ۲۰۱۰ گزینش شده ‌است . همینطور از حیث تعداد گردشگران فرنگی سو‌مین شهر توریستی دنیا به شمار می‌رود . 


اسامی تاریخی استانبول عبارتند از : بیزانتیوم , رم نو , استیمبول , آگوستا آنتونینا , کنستانتینوپل , اسلامبول . لقب‌ها استانبول در زمان عثمانی دارالسعادت , دار عالیه , باب خوب ( خوب قاپو ) و پایتخت بودند . 


جاذبه های توریسم و توریستی استانبول فراوانند . از مساجد و کاخ ها گرفته تا موزه ها و بازارهای تاریخی , در حین سال پذیرای گردشگر هایی از کل عالم می‌باشند . بخش اعظم این جاذبه ها حول و حوش ناحیه پادشاه احمد واقع گردیده اند و ناحیه هایی مثل بی اوغلو و تاکسیم نیز چیزی کم از حوزه‌ پاد شاه احمد ندارند . مسجد آبی‌رنگ ( مسجد فرمان روا احمد ) و مسجد ایاصوفیه مکان هایی میباشند که هر توریستی قطعاً از آنان تماشا می نماید . طعام و خورد و طعام یک کدام از اجزای کلیدی تمدن ترک هاست , پس بایستی منوی غذاها را با اعتنا نقشه خوانی بخوانید . در بازارهای استانبول حتماً سوغاتی بخرید . در شرایطی که وقت داشتید به یک گرمابه ترک بروید و آب تنی و ماساژ ترک را آزمون نمایید . ما خزینه سلیمانیه را توصیه میکنیم .



برج گالاتا 

ساختمان بلند گالاتا با طول 67 متری یکی‌از عنصرها مهم تشکیل دهنده خط افق استانبول است و مناظر فراوان زیبایی از شهر سابق و اطراف آن از بالاترین نقطه این ساختمان بلند به دیده می‌خورد . این ساختمان بلند سنگی قرن ها وسطایی که به عنوان ساختمان بلند مسیح هم شناخته می شود , در طول ساخت آن یعنی سال 1348 بلندترین ساختمان استانبول محسوب می‌شد ; همان طور که امروزه نیز یکی ساختمان های بلند استانبول به شمار می‌رود . 


این ساختمان بلند طی سال‌ها تغییرات متعددی نموده است ; مثلا وقتی تحت عنوان ساختمان بلند نگهداری و برای تماشا حریق سوزی های دوردست از آن به کارگیری میشد . امروزه آخری طبقه این ساختمان بلند که توسط بالابر قابل دسترسی است , یک کافه و یک رستوران را در خویش جای داده که می‌توانید حین خوردن خوراک در آن‌ها از مناظر تعجب آور شهر هم لذت ببرید . 

باسیلیکا 

آب انبار باسیلیکا از قرن ششم یعنی هنگامی که به توصیه امپراطور روم ژوستینین نخستین ساخته شد , آب موردنیاز ساکنان استانبول را تامین نموده است . تکنولوژی به کار رفته در‌این بنا شگفت انگیز معماری که در حین ساخت دوچندان توسعه یافته بوده , امروزه تماما ابتدایی به حیث میرسد . این آب انبار که مسافت مضاعف یه خرده از مسجد کبود داراست , در محوطه یک قصر سلطنتی به اسم قصر سانکن و وابسته به قرن سوم ایجاد شده است . این آب انبار ظرفیت 2 . 8 میلیون متر مکعب آب را دارااست و کلاً یکی‌از جذاب هایی است که در مهاجرت به استانبول نباید فراموش شود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۷:۰۷
ادمین سایت